-
قورگورو و کانباغه
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 00:08
قورباغه به کانگورو گفت: من می توانم بپرم و تو هم.پس اگر با هم ازدواج کنیم بچه مان می تواند از روی کوه ها بجهد، یک فرسنگ بپرد و ما می توانیم اسمش را قورگورو بگذاریم. کانگورو گفت چه فکر جالبی، من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم اما درباره قورگورو، بهتره اسمش را بگذاریم کانباغه. هر دو سر قورگورو و کانباغه بحث کردند و بحث...
-
مسافران
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 10:32
مسافری نزدیک شهر بزرگی از زنی که کنار جاده نشسته بود پرسید:مردم این شهر چگونه اند؟ زن گفت:مردم شهری که از آن آمده ای چگونه بودند؟ مسافر پاسخ داد:بسیار بد، غیر قابل اعتماد و از هر نظر نفرت انگیز. زن گفت:مردم این شهر نیز چنین اند. هنوز مسافر اول نرفته بود که مسافر دیگری از همان شهر رسید و راجع به مردم شهر پیش رویش سوال...
-
امتحان سبز رنگ
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 14:05
امتحان امروز سبز رنگ بود از دیروز دلم مثل سیر و سرکه می جوشید که نکنه سر جلسه نتونم امتحانم و خوب بگذرونم. اما خدا رو شکر مثل اینکه سبز از آب در اومد!!!
-
یا حسین
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 13:09
شهادت امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل تسلیت باد.
-
۱۹/ناخن خور
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 23:04
بعضی از مردم ناخن هاشون و مانیکور می کنن. بعضی ها هم سوهان می زنن. اکثرا ناخن هاشون و از ته می گیرن. ولی من همشون و کامل می خورم! بله،می دونم عادت زشتیه. ولی قبل از اینکه شروع به سرزنش کنید، یادتون باشه که من هیچ وقت،هرگز، دل کسی رو نخراشیدم!. شل سیلوراستاین
-
۱۸/کودکی/انسان های منطقی/تمدن اصیل ایرانی
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 12:53
کودک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم. کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست. ... انسان های منطقی خود را با محیط وفق می دهند اما انسانهای غیر منطقی سعی می کنند محیط...
-
هوای عالی
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 15:47
امروز هوا فوق العاده لطیف و خواستنی بود.من که دلم نمی خواست با وجود سردی هوا از اون لحظه دلچسب جدا بشم و بیام تو خونه. دلم می خواست همونجوری تو همون هوا می موندم و فقط نفس عمیق می کشیدم.چون کمتر اتفاق می افته یک همچین هوای مطلوبی گیرمون بیاد!آخه اینجا بارون کم می آد.
-
کدامین زمان/اشک ستاره ها/می دانستی؟
شنبه 15 دیماه سال 1386 15:45
هر روز دور می شوم از خودم!! و خدا می داند که من در کدامین زمان پیدا خواهم شد!!! ... آفتاب پوسیده است گلبرگ های رز بهانه رفتن دارند و من ناگاه اشک چشمان ستاره ها را با حریر نگاه آسمان پوشاندم.! ... می دانستی اگر خداوند کیف پول داشت حتما عکس تو را داخل آن قرار می داد؟ می دانستی این خداست که هر بهار برایت گلهای زیبا به...
-
سرماخوردگی
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 15:20
عطسه!!! سرماخوردگی!! مریضی!! و در نهایت عقب افتادن از کارهای روزمره زندگی!
-
نگاه تو/لالایی باران/یک نکته جالب!
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 12:01
سرد می شوم از بی رحمی روزگار گرم می شوم از نگاه تو!!!!! پی نوشت: منظور از نگاه تو شاید نگاه محبت آمیز فردی باشه به روی انسان های سختی کشیده این دوره زمانه!!! ... عروسک تنهایی هایم را به دست گرفته ام کنار پنجره نور می تابد و من غرق در احساسات بی کران عروسک برایش لالایی باران می خوانم.! ... یک نکته جالب! هر روز صبح در...
-
معلوم نیست/امید به زندگی
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 12:02
موقعی که گاگارین به فضا رفته بود خبرنگاری به در خانه اش می رود و از بچه اش می پرسد : بابات کجاست؟ بچه میگوید : رفته است به فضا می پرسد : کی برمی گردد ؟ میگوید: ساعت ۲ و ۳۵ دقیقه و ۷ ثانیه بعد می پرسد : مامان کجاست ؟ جواب می دهد : رفته نان بخره می پرسد: کی برمی گرده ؟ می گوید: معلوم نیست...! دکتر علی شریعتی ... امروز...
-
۱۲/جشن حقیقت
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 12:11
در میان این همه نیرنگ و دروغ من حقیقتم را جشن گرفتم!!!!!!
-
۱۱/دوست بدارید
شنبه 8 دیماه سال 1386 17:18
ای همه مردم، در این جهان به چه کارید؟ عمر گرانمایه را به چگونه گزارید؟ هر چه به عالم بود اگر به کف آرید هیچ ندارید اگر که عشق ندارید *** وای شما دل به عشق اگر نسپارید گر به ثریا رسید هیچ نیرزید عشق بورزید دوست بدارید! فریدون مشیری
-
۱۰/خدایا/دروغ بزرگ/اشک خدا
جمعه 7 دیماه سال 1386 22:57
خدایا بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم.هرکجا آزادگی هست ببخشایم و هر کجا غم هست شادی نثار کنم. الهی توفیقم ده که بیش ازطلب، همدلی همدلی کنم .بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم .(دکترشریعتی) ... یک یونانی می گوید:ایرانی ها راستگو و یونانی ها دروغ...
-
۹/حراج/مسلمانان افتخار کنید/یادمان باشد
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 17:38
- « آقا ! وجود پاک مرا چند می خری ؟!» - « به به ! چه چشم ناز و قشنگی !چه دختری ! چرخی بزن ، ببینمت آیا مناسبی ؟ یا نه شبیه کولی دیروز، لاغری ! اسمت چه بود ؟ اهل کجایی ؟ ندیدمت !...» دختر ، هراس ، دلهره : « ها ؟ چی ؟ بله ! ... پری ! اهل حدود چند خیابان عقب ترم » - « نزدیک نانوایی سنگک ؟»... - « نه! بربری » چیزی به مرگ...
-
وقتی به سن تو بودم/دو راهب
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 21:40
داییم پرسید : چه طور به مدرسه می روی؟ گفتم : با اتوبوس. داییم لبخند زد و گفت : من وقتی به سن تو بودم پا برهنه می رفتم ، آن هم ۱۲ کیلومتر. داییم پرسید : چقدر بار می توانی برداری؟ گفتم : اندازه یک کیسه گندم. دایم خندید و گفت : وقتی به سن تو بودم ارابه می کشانیدم و گوساله از جا بلند می کردم. داییم پرسید : چند بار تا به...
-
خدا بیشتر است/مثل سیب
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 22:37
خدا بیشتر از آن چه قصه ها می گویند، مهربان است، خدا بیشتر از آن چه مادربزرگ ها می گویند، بخشنده است، خدا،بیشتر از آنچه می گویند است!. ... دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند. پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی بشوند، بنابراین به سیب های...
-
سهل انگاری تایپیست
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 15:27
امروز بهارین دیوونه شده. امروز مخش هنگ کرده.امروز رفته کارای تایپ تحقیقات آماده شده رو تحویل گرفته ولی همین که می آد تحقیق و یک نگاهی بندازه می بینه که کلی عیب و ایراد داره.با وجودی که به تایپیست گفته کجاهاش اشکال داره ولی تایپیست سهل انگاری کرده. یا وقت نداشته یا حوصله اش نشده یا دقت کافی نداشته که درستشون کنه. حالا...
-
من خدا را دارم
شنبه 1 دیماه سال 1386 20:40
زاهد پیری به بارگاه قدرتمند ترین پادشاه دوران دعوت شد. پادشاه گفت: به مرد مقدسی که با اندک چیزی راضی می شود، غبطه می خورم.زاهد پاسخ داد: اعلی حضرت، من به شما غبطه می برم که زودتر از من راضی می شوید.پادشاه با آزردگی گفت : منظورت چیست؟ تمام این سرزمین از آن من است .زاهد گفت: دقیقا. من آهنگ کرات را دارم، رودها و...
-
سیاست/خدا چه شکلیه؟!
شنبه 1 دیماه سال 1386 14:19
یک ایرانی به پسرش می گه می خوام برات زن بگیرم. پسر می گه نه حالا باشه برای بعد. پدر میگه دختر بیل گیتسه نمی خواهی؟ پسر لبخند میزنه و میگه باشه. بعد میره پیش بیل گیتس و می گه دخترتو عروس نمی کنی؟ می گه نه! میگه پسر من معاون رییس جمهوره ها .بیل گیتس لبخند می زنه و میگه: باشه. بعد میره پیش رییس جمهور میگه معاون نمی خوای...
-
دانه باشیم/گل سرخ
شنبه 1 دیماه سال 1386 11:55
در میان هر سیب دانه ی محدودیست در دل هر دانه سیب های نامحدود چیستانیست عجیب دانه باشیم نه سیب ... کجاست آن گل سرخ که در دستهای تو بود و بی دریغ نثارش می کردی بی آنکه رازهای درونش را بشناسی! که در رنگش نبود،چرا که گل نابیناست که در عطر شیرین زوال ناپذیرش نبود و نیز در سبکی برگ هایش گل سرخ بسی دور از اینهاست. می تواند...
-
بستنی/شب یلدا
جمعه 30 آذرماه سال 1386 18:07
پسر بچه ای وارد یک کافی شاپ شد و پشت میزی نشست گارسون یک لیوان آب برایش آورد. پسر بچه پرسید : یک بستنی میوه ای چند است؟ گارسون پاسخ داد : ۵۰ سنت پسر بچه دستش را به جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید یک بستنی ساده چند است؟ دراین زمان تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند. گارسون با عصبانیت پاسخ داد: ۳۵ سنت....
-
شروعی دوباره
جمعه 30 آذرماه سال 1386 13:16
در سال ۱۹۱۴ آزمایشگاه توماس ادیسون دچار حریق شد.دستگاه هایی که میلیون ها ارزش داشتند و همه کاغذ هایی که به تحقیقات عمری او مربوط می شدند، سوختند و خاکستر شدند.پسر او چارلز این خبر غمبار را شنید و به جستجوی پدر بر آمد و او را در حالی که با لذت به رقص شعله ها نگاه می کرد یافت. ادیسون، چارلز را که دید، به او گفت: مادرت...