سیاست/خدا چه شکلیه؟!

یک ایرانی به پسرش می گه می خوام برات زن بگیرم. پسر می گه نه حالا باشه برای بعد. پدر میگه دختر بیل گیتسه نمی خواهی؟ پسر لبخند میزنه و میگه باشه. بعد میره پیش بیل گیتس و می گه دخترتو عروس نمی کنی؟ می گه نه! میگه پسر من معاون رییس جمهوره ها .بیل گیتس لبخند می زنه و میگه: باشه. بعد میره پیش رییس جمهور میگه معاون نمی خوای میگه نه. میگه  اگه داماد بیل گیتس باشه چطور؟ رییس جمهور لبخند می زنه و میگه باشه. سیاست رو داری؟ 

... 

دنی یک پسر بچه پنج ساله بود که برادر کوچکش را که تازه متولد شده بود خیلی دوست داشت. یکی از روزها دنی از پدر و مادرش خواست که او را با نوزاد تنها بگذارند. پدر و مادر دنی از این خواسته او متعجب شدند و زود در خواست او را رد کردند. دنی هر روز این درخواست خود را با پدر و مادرش در میان می گذاشت ولی آنها مخالفت می کردند. آنها با وجودی که رفتار محبت آمیز و خالی از حسادت دنی را نسبت به کودک مشاهده می کردند باز هم دلشان به این کار رضایت نمی داد و از این می ترسیدند که دنی او را مورد آزار قرار دهد. روزی مادر و پدر دنی با توجه به اصرارهای زیاد او مبنی بر تنها گذاشتن دنی با کودک تصمیم گرفتند که درخواست او را قبول کنند ولی او را زیر نظر داشته باشند تا اگر احیانا خواست کودک را آزار دهد آنها زود جلوی عمل دنی را بگیرند. وقتی دنی فهمید که اجازه دارد با برادر کوچکش تنها باشد با خوشحالی به سوی اتاق نوزاد رفت. پدر و مادر دنی از کنار در حرکات دنی را مشاهده می کردند. آنها دیدند که دنی روی تخت نوزاد خم شد و گفت: برادر کوچولو می شه بهم بگی خدا چه شکلیه؟ تو تازه از پیش خدا اومدی و می دونی ولی من خیلی وقته که دیگه تصویر خدا رو فراموش کردم!