امتحان و اسباب کشی

دیروز امتحان کامپیوتر داشتم. حالا ساعت چند؟ ۱بعد از ظهر(ساعت از این گندتر نبود بذارن؟!!). با بدبختی تقریبا تونستم دو دور کتاب ICDL درجه 1 رو بخونم. دیگه وقتی گزینه ها به زبان لاتین باشه و همه عملکردهاش هم شبیه به هم و همینطور مطالب خیلی زیاد هم باشه دیگه حسابی نور علی نور می شه!!. تازه فقط چهار مهارت WORD و EXCEL و ACSESS و POWER POINT بود. خیلی امکان اشتباه هست. بغل دستی من یه دختری نشسته بود ازم پرسید: من پاورپوینت نخوندم می شه یه چیزایی ازش و بهم بگی؟ من هم تو دلم قیافه ام اینجوری شده بود!!!!(). من حالا چی بهش می گفتم؟ هیچی یادم نبود. آخه تستی خونده بودم و حفظ نکرده بودم. یه چیزایی که به صورت مشترک برای این چهار تا مهارت بود و یادم مونده بود بلغور کردم و گفتم. حالا درست یا غلطش دیگه خدا داند و بس. امتحانای عملی هم از هفته بعد شروع می شه. خدا کنه راحت باشه.

... 

دارم اسباب کشی می کنم می رم تو اتاق طبقه پایین. تقریبا نصف وسایلام مونده که ببرم. کامپیوتر هم تو اتاق داداشم می مونه. طبقه پایین به غیر از اتاق من اتاق کار مامان قرار داره و یه دونه انباری. اتاق پایین بزرگتره و از طرفی خیلی هم آرومتره. خدا کنه وقتایی که مامان تو اتاق کارش نیست تنهایی دق نکنم! 

اینم از این دو روز. زیاد حرف زدم ببخشید. شاید اوایل بهمن اومدم دوباره پس تا بعد... 

جمله آخر:  

اگر نمی توانی خودت بالا باشی، سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای بالا رود.

بدون تو...

نه از خاکم نه از بادم نه در بندم نه آزادم
نه آن لیلی ترین مجنون نه شیرینم نه فرهادم
فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم
اگر آبی ترین آبم اگر همزاد مهتابم
بدون تو چه بیرنگم بدون تو چه بی تابم 

تقدیم به تو  

پی نوشت: این شعر و از سایت بانو دات نت کپی کردم.

کاشکی از آینده خبر داشتیم!

چه قدر بده آدم از ۱ ثانیه بعدش خبری نداره... 

کاشکی ما آدمها از آینده خبر داشتیم اونوقت خودمون و برای همه اتفاقات خوب و بد زندگی آماده می کردیم. ولی خداوند این و برای بنده هاش نخواسته. حتما حکمتی داره که ما آدما از اون بی خبریم. کاشکی در همه لحظات زندگی قدر همدیگه رو بدونیم و به هم احترام بذاریم تا بعدا اگر خدای ناکرده اتفاق ناگواری پیش اومد پشیمون نشیم. 

دیرو حال مامان بد شد. خیلی ترسیدم و همه اش گریه می کردم. امروز دکتر بودیم. خدا کنه مشکلی نباشه. چون دکتر واسه اش یه سری آزمایش نوشته. البته خدا رو صد هزار مرتبه الان خوبه و مثل همیشه است ولی همه از این می ترسیم که دوباره اون مشکل برگرده. تو رو خدا دعا کنید مشکلی پیش نیاد.

و در آخر یک دعا  

خداوند همه بیماران و شفا بده. این دعا نه الان بلکه همیشه برای من جزء دعاهای اصلی بوده که از خدا می خواستم. و حالا برای من نقش پررنگ تری گرفته.

آمین