از خیال پردازی تا واقعیت...

یه وقتایی دنیای کوچیکی از آرزوهای خیلی بزرگ برای خودت می سازی که واقعا تو اون دنیای کوچیک می تونی به تک تکشون برسی. لمسشون کنی. باهاشون زندگی کنی. همراهشون لبخند و مهمون لبات کنی.... 

اما یه تلنگر باعث می شه دنیای کوچیک شیشه ای که واسه خودت ساختی بشکنه. تازه اثری از خورده شیشه ها هم باقی نمونه... 

یه لحظه که به خودت میایی می فهمی بین دنیای کوچیکه و بزرگه قده یه نفس کشیدن فاصله است. 

اما تو دنیای کوچیکت تونستی به همه دست نیافتنی هات برسی چون با یه دست دراز کردن تونستی تو چنگت بگیریش اما تو دنیای بزرگه هر چی تلاش می کنی...هر چی گریه می کنی...هر چی دعا می کنی...هر چی این در و اون در می زنی...جوابش فقط یه کلمه است...نه!!!! 

بعضی ها می گن به خواسته هات نمی رسی چون تلاش نمی کنی...بعضی ها می گن حکمت خدا در اینه که تو به این آرزوت نرسی....بعضی های دیگه می گن آدم که نباید به همه خواسته هاش برسه!!!!!...بعضی ها هم می گن خدا می خواد امتحانت کنه....بابا اصلا بی خیالش...

من که می گم  مهم نیست بقیه چی می گن... 

مهم اینه که خدا یه موهبت بزرگ بهت داده...اونم رویای پردازیه...تو واقعیت دنیای بزرگت اگر نمی تونی به خواسته ها و آرزوهای دور و درازت برسی...دنیای کوچیک رویاپردازیت بهترین همدم و همراهته واسه این که به آرزوت برسی...تازه اینجوری قشنگتر هم هست...قبول داری همه چیز تو رویا قشنگتر از واقعیت اتفاق می افته؟ 

و این یه نعمت بزرگه که خداوند به انسانها ارزانی داشته. امیدوارم همه ما آدمها از این نعمت در جهت افکار و اندیشه ها باورهای مثبت بهره گیری کنیم... 

.... 

من همیشه تو این دنیای خیالی خودم و با یه لباس حریر سفید رنگ می بینم که وسط یه گندمزار سبز رنگ در حال گشت و گزارم...و احساس خوبی که این خیال به من میده برام قشنگ و دوست داشتنیه...گرچه این یه آرزو نبود ولی توی دنیای خیالیم همیشه تو این صحنه سبکبال هستم...آزاد و رها از هرگونه تعلقات دنیوی....و این من و آروم می کنه...