تلاش

واسه خیلی چیزا تلاش می کنیم فقط امیدوارم همیشه به نتیجه مطلوبمون( البته اگر خدا خواست و صلاح اون بود) برسیم. 

... 

بهارین نوشت: جوانیم وآارزوهای بسیار داریم. آری آرزو بر جوانان عیب نیست گویا!! 

افتخار کنیم یا تاسف بخوریم؟!

پروفسور دکتر محمد جمشیدی مدیر برنامه های داخلی ایستگاه فضایی ناسا، دکتر فیروز نادری مدیر برنامه اجرایی سیاره مریخ در ایستگاه فضایی ناسا، دکتر حمید برنجی عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا، دکتر قاسم اسرار عضو هیات مدیره ایستگاه فضایی ناسا، دکتر کاظم امیدوار عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا، دکتر محمد جمشیدی مدیر کنترل تکنیک ایستگاه فضایی ناسا، مهندس رضا غفاریان مهندس لابراتوار نیرو محرکه جت ایستگاه فضایی ناسا،       
 پروفسور دکتر پرویز معین رییس موسسه مرکزی تحقیقاتی دانشگاه ناسا در آمریکا، پروفسور دکتر صمد حیاتی عضو هیات مدیره ایستگاه فضایی ناسا، دکتر عبد الحمید کریمی در رابطه با ساخت موشک های فضایی در ناسا، و خانم دکتر مقدم در آزمایشگاه پیشرانش جت در ناسا بر روی رادارها کار می کنند.                                                                     
 حدود ۷۰ الی ۸۰  ایرانی در ناسا فعالیت دارند طبق آخرین آماری که گرفته شده و در روزنامه space چاپ شده، ۴۳ درصد ناسا از پژوهشگران ایرانی می باشد. به  این  مساله  افتخار  کنیم  یا  به خاطر از دست دادن این همه استعداد تاسف بخوریم؟                                                                 

بی نهایت شکرت خدا!!!

 می گن تشکر از خدا نهایت نداره! 

اما من همیشه فکر می کردم شکر کردن برای یک موضوع خاص در کنار هم قرار داره و هر چی برای اون موضوع خدا رو شکر کنیم کم شکرش و به جا آوردیم. اما حالا می فهمم تشکر کردن از خدا برای یک مورد خاص توفیقی از طرف خدا بوده که باید برای این توفیق باز هم خدا رو شکر کنیم.   

بهارین نوشت: حالا می فهمم شکر خدا رو به جا آوردن هم طولیه و هم عرضی!! امیدوارم منظورم و متوجه شده باشید.

این چند روزی که نبودم!!

به نا به دلایل کاملا شخصی دیگه نمی خواستم اینجا رو به روز کنم...ولی بی خیال اون مشکل شدم. اصلا شاید برای اون چیزی که من فکر می کردم مشکل داره اشتباه می کردم! واسه همین دوباره اینجا رو به روز می کنم... 

...  

اول از همه عید فطر گذشته رو بهتون تبریک می گم... 

این اس ام اس و تقریبا واسه ۷ یا ۸ نفر فرستادم واسه شما هم می نویسم. امیدوارم ازش خوشتون بیاد. 

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود 

صد حیف از این بساط که برچیده می شود 

در این بهار رحمت و غفران و مغفرت 

خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود. 

...

چند روز پیش از کتابخونه دو تا کتاب پر محتوی گرفتم. (به نا به دلایل امنیتی از گفتن نام کتاب معذوریم!). من بیشتر برای این کتاب و گرفتم که از دوران هخامنشی اطلاعاتی به دست بیارم. راستش و بخوایید نثر کتاب زیاد جالب نیست و من ترجیح دادم به جای اینکه از اول کتاب شروع کنم از همون قسمتی شروع کنم که حکومت هخامنشی در ایران پدید می آد. دلم می خواست زندگی نامه کوروش کبیر که به تعبیری می گن همون ذوالقرنین پیامبر فرستاده خداست بخونم اما مطالبش اون چیزی نیست که می خواستم. تو گرما و دهان روزه دوست جونم و برداشتم بردمش کتابخونه. همون موقع فراموش کردم ازش تشکر کنم اما حالا ازش تشکر می کنم!! 

...

کلاس ها از شنبه برگزار می شه و تعطیلات و باید فراموش کنیم و بچسبیم به درس و تحقیق. این ترم دو تا تحقیق داریم که یکیش خیلی سنگینه. هر دو تا هم باید برای یک استاد تحقیق کنیم. خلاصه که فکر کنم این ترم فاتحه امون خونده است!  

... 

از دیروز دو بار پشت فرمون نشستم تا رانندگی رو درست و حسابی یاد بگریم!! ۳ ساله که گواهی نامه گرفتم اما هیچ وقت نشده که ازش استفاده مفیدی کنم! اما حالا داداشیم کنار دستم می شینه و من رانندگی می کنم. داداشم خیلی خونسرد تره اما وقتی بابا کنارم نشسته هی من و هول می کنه. همه اش می گه چرا اینجوری کلاج می گیری! چرا اونجوری دنده عوض می کنی! چرا اینجوری و چرا اونجوری! خب منم بدتر دستپاچه می شم. واسه همین از این به بعد داداشی کنارم می شینه و من راحت رانندگیم و می کنم!! 

... 

بهارین نوشت: از پست آینده نظرات و تایید می کنم.

زمین لرزه!/مامان خوش سلیقه/تعطیلات تابستونی هم تمام شد!

کامپیوتر و روشن کردم اومدم رو نت. تا مدیریت وبلاگ بالا اومد احساس کردم زمین لرزید! از در اتاق داد زدم زلزله بود؟ بابا گفت نه ماشین بود. مامان گفت آره فکر کنم. در جواب بابا گفتم اگر ماشین بود من می فهمیدم(آخه اتاقم رو به خیابون پنجره داره) حتما زلزله بوده. به دوست جون اس ام اس(ببخشید پیامک!!) زدم اونم تایید کرد که زلزله بوده. پس نتیجه می گیریم که زلزله اومده!. 

بفرمایید! الان که در حال تایپ بودم دوست جون دوباره اس ام اس زده می گه من مطمئن نیستم. یه صدایی شبیه به زمین لرزه شنیدم و تو که اس ام اس زدی گفتم حتما زمین لرزه بوده!...  

...  

دیروز با دوست جونم قرار داشتیم بریم بیرون شلوار بخریم. هر دومون خرید کردیم. حالا که اومدم خونه مامان می گه این چیه که خریدی! پارچه اش انگار کهنه است! مامان می گفت جنسش جوریه که با یه بار شستن رنگ و روش می ره! خلاصه که دوباره امروز رفتیم(همراه مامان) همون مغازه یه جنس دیگه برداریم الحق که این یکی خیلی بهتره. راستش و بخوایید من تو خرید کردن سلیقه ام صفره! سلیقه مامان و خیلی قبول دارم. یعنی وقتی همرام باشه خیلی بهتر انتخاب می کنم. 

... 

تو تعطیلات بین دو ترم سال گذشته حسابی کلافه بودم. دوست داشتم زودتر بگذره تا بشینیم سر کلاس. حوصله بیکاری رو نداشتم. اما امسال برعکسشه! تعطیلات تابستونی حسابی من و تنبل کرده و اصلا حال و حوصله سر کلاس نشستن ندارم. بعد از عید فطر کلاسامون دائر می شه. این مهر ماه به احتمال قریب به ۱۰۰ درصد آخرین ماه مهری هست که سر کلاس می شینم. چون مطمئن هستم که کنکور کارشناسی ارشد قبول نمی شم. به خاطر همین اطمینان اصلا ثبت نام هم نمی کنم.