این چند روزی که نبودم!!

به نا به دلایل کاملا شخصی دیگه نمی خواستم اینجا رو به روز کنم...ولی بی خیال اون مشکل شدم. اصلا شاید برای اون چیزی که من فکر می کردم مشکل داره اشتباه می کردم! واسه همین دوباره اینجا رو به روز می کنم... 

...  

اول از همه عید فطر گذشته رو بهتون تبریک می گم... 

این اس ام اس و تقریبا واسه ۷ یا ۸ نفر فرستادم واسه شما هم می نویسم. امیدوارم ازش خوشتون بیاد. 

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود 

صد حیف از این بساط که برچیده می شود 

در این بهار رحمت و غفران و مغفرت 

خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود. 

...

چند روز پیش از کتابخونه دو تا کتاب پر محتوی گرفتم. (به نا به دلایل امنیتی از گفتن نام کتاب معذوریم!). من بیشتر برای این کتاب و گرفتم که از دوران هخامنشی اطلاعاتی به دست بیارم. راستش و بخوایید نثر کتاب زیاد جالب نیست و من ترجیح دادم به جای اینکه از اول کتاب شروع کنم از همون قسمتی شروع کنم که حکومت هخامنشی در ایران پدید می آد. دلم می خواست زندگی نامه کوروش کبیر که به تعبیری می گن همون ذوالقرنین پیامبر فرستاده خداست بخونم اما مطالبش اون چیزی نیست که می خواستم. تو گرما و دهان روزه دوست جونم و برداشتم بردمش کتابخونه. همون موقع فراموش کردم ازش تشکر کنم اما حالا ازش تشکر می کنم!! 

...

کلاس ها از شنبه برگزار می شه و تعطیلات و باید فراموش کنیم و بچسبیم به درس و تحقیق. این ترم دو تا تحقیق داریم که یکیش خیلی سنگینه. هر دو تا هم باید برای یک استاد تحقیق کنیم. خلاصه که فکر کنم این ترم فاتحه امون خونده است!  

... 

از دیروز دو بار پشت فرمون نشستم تا رانندگی رو درست و حسابی یاد بگریم!! ۳ ساله که گواهی نامه گرفتم اما هیچ وقت نشده که ازش استفاده مفیدی کنم! اما حالا داداشیم کنار دستم می شینه و من رانندگی می کنم. داداشم خیلی خونسرد تره اما وقتی بابا کنارم نشسته هی من و هول می کنه. همه اش می گه چرا اینجوری کلاج می گیری! چرا اونجوری دنده عوض می کنی! چرا اینجوری و چرا اونجوری! خب منم بدتر دستپاچه می شم. واسه همین از این به بعد داداشی کنارم می شینه و من راحت رانندگیم و می کنم!! 

... 

بهارین نوشت: از پست آینده نظرات و تایید می کنم.