من و دندون عقل و کادو برای همسری!!!

سلام بعد از یک قرن بیکاری و بی عاری و تنبلی و سستی!!(چه قدر تو این مدت صفات خوب داشتم من!!) 

این دو سه روزه خیلی هم بیکار نبودم.  

یکشنبه دندون پزشکی وقت داشتم. واسه یه معاینه معمولی ۲ ساعت و نیم معطل شدم. خلاصه نتیجه این شد که باید دو تا دندون عقل بالایی رو بکشم. دوتای پایینی رو کشیدم ولی بالایی ها رو نه. دوست جون و امروز صبح دیدم. وقتی براش گفتم باید دندون های عقل بالایی رو بکشم گفت این نیمچه عقلی هم که داری از دست می دی. خدا بهت رحم کنه(آخ خدایا اگه این دوسته دشمن کیه پس!!) 

برای دوست جون: تو به دل نگیر با تو نبودم

...

هفته دیگه تولد همسریه. براش یه مفاتیح بزرگ گرفتم. دیدم تو ماه رمضون هی داره می گه بریم این نمایشگاه کنار خیابون مفاتیح بخرم(همون که تو یکی از پستای مرداد ماه نوشتم من و دوست جونی رفتیم و دست از پا درازتر برگشتیم چون هنوز شروع به کار نکرده بود!). ولی آخرش هم نه من نه همسری فرصت نکردیم بریم. منم بهترین کار عمرم و کردم و بعد از ماه رمضونی که نمایشگاه هنوز دایر بود رفتم یه مفاتیح بزرگ گرفتم براش. حالا هم انتظار می کشه تا کادو بشه و روز تولد برسه و منم تقدیم کنم به صاحبش(ووووووییییییییییی چه قدر با کلاس حرف زدم!!) 

... 

بعدا نوشت: امروز ظهر بعد از ناهار وقتی مامان اومد تو آشپزخونه دید ماهی کوچولوی قرمزی که دو ساله داشتیم مرده. دو تا بودن حالا یه دونه شد. همه امون دپرس شدیم. اون خوشکله هم بود. بد جور بهمون عادت کرده بودن.