بستنی/شب یلدا

پسر بچه ای وارد یک کافی شاپ شد و پشت میزی نشست گارسون یک لیوان آب برایش آورد.
پسر بچه پرسید : یک بستنی میوه ای چند است؟
گارسون پاسخ داد : ۵۰ سنت
پسر بچه دستش را به جیبش برد و شروع به شمردن کرد.
بعد پرسید یک بستنی ساده چند است؟
دراین زمان تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند.
گارسون  با عصبانیت پاسخ داد: ۳۵ سنت. پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت لطفا یک بستنی ساده.گارسون بستنی را آورد و رفت. پسر بستنی را خورد ،  پول آن را پرداخت کرد و رفت.وقتی گارسون بازگشت از آنچه که دید شوکه شد. آنجا در کنار ظرف بستنی خالی ۲ سکه ۵ سنتی و ۵ سکه ۱ سنتی گذاشته شده بود...و این یعنی انعام گارسون...

...

شب یلدا

بهانه ای دارد

برای با هم بودن ما

تا بشکنیم سکوت دلهامان را.

یلدای من، یلدای تو، یلدای ما مبارک!