قورگورو و کانباغه

قورباغه به کانگورو گفت: من می توانم بپرم و تو هم.پس اگر با هم ازدواج کنیم بچه مان می تواند از روی کوه ها بجهد، یک فرسنگ بپرد و ما می توانیم اسمش را قورگورو بگذاریم. کانگورو گفت چه فکر جالبی، من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم اما درباره قورگورو، بهتره اسمش را بگذاریم کانباغه. هر دو سر قورگورو و کانباغه بحث کردند و بحث کردند. آخرش قوباغه گفت: برای من نه قورگورو مهمه نه کانباغه، اصلا من دلم نمی خواهد با تو ازدواج کنم. کانگورو گفت:بهتر.قورباغه دیگر چیزی نگفت.کانگورو جست زد و رفت. آن ها هیچ وقت با هم ازدواج نکردند. بچه ای هم نداشتند که بتواند از کوه ها بجهد یا یک فرسنگ بپرد.چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند!.

شل سیلوراستاین