...ღ*بــــهــــاریــــن*ღ...
وب نوشته های من...ღ*بــــهــــاریــــن*ღ...
وب نوشته های منخوشبختی ما!
من و تو خوشبختی رو به دست می آریم!
در واقع من و تو همین الان هم خوشبختیم!
فقط کافیه اون و با چنگ و دندون نگه داریم!
و به هیچ کسی اجازه ندیم با دخالت های بیجاشون من و تو رو از هم دلخور کنن!
و این چیزیه که تو می خوایی و راضی بودن تو برای من خوشبختیه واقعیه...
امان از زبانی که بی اراده اظهار فضل می کنه...
گاهی وقتا حرفام نیش دار می شه
دلم نمی خواد
اما ناخواسته...خیلی اتفاقات می افته
از خودم متاسف می شم
از خودم بدم می آد
از خودم دلگیر می شم
ولی به خداوندی خدا قصدم رنجوندن نیست
دهن که بی اراده باز می شه هزار و یک مشکل به وجود می آد
خدایا این زبونی که گاهی وقتا بی در و پیکر می شه رو خودت حفظ کن و اراده اش و به دست بگیر...خیلی ازت ممنون می شم.
خودخواهی
من دیروز نوع دیگری از خودخواهی را دیدم...
عجیب نیست!
چون همیشه خودخواهی در نوع خاص خود درون انسان ها ظهور می کند...
پاییزی برای من
بوی پاییز رنگارنگ می آد
راستی کی گفته پاییز قشنگ نیست؟
پاییز برای من پر از حس بودنه
اگر چه طبیعت راه فنا شدن در پیش داره
اما من فکر می کنم احساسات ما با وجود پاییز گل می کنه!!
...
تو این شبهای ارزشمند قدر، بهارین تنها مانده در راه رو فراموش نکنید...
افکار دره پیت ما!!!
یک لحظه بر می گردی می بینی این اون چیزی نبوده که می خواستی... احساس بدبختی می کنی...
بر عکسش هم می تونه باشه...شاید دقیقا اون چیزی که می خواستی بوده و این برای تو واقعا خوشاینده و احساس خوشبختی می کنی...
از خوشبختی تا بدبختی ما چه قدر راهه؟ این و کسی می دونه؟
شاید به اندازه طول موج افکار ما. شاید این افکار ما باشن که ما رو خوشبخت می کنن یا بدبخت!!!
رمضانی...
سلام سلام به دوستای گل و گلابم...
امیدوارم از ماه رمضان به خوبی استفاده کنید...
التماس دعا
شلوغی های این روزا!!
سلام
قول داده بودم بعد از امتحاناتم بر می گردم و کلی از کارایی که می خوام انجام بدم بگم.
۱۰ تیر ماه امتحاناتم تمام شد و من یه نفس راحت کشیدم... ۱۴ تیرماه و شب تولد حضرت علی هم جشن عقدم بود. از بعد از امتحانات در تکاپوی برگزاری جشن بودیم. چند روز بعدش هم مشغول استراحت(البته من تنها!!) بودم. چون از همه خسته تر من بودم!!(خداییش دارم راست می گم!)
تو این تابستون دارم کارای مفیدی که باید زودتر از اینها انجامشون می دادم انجام می دم.
کلاسICDL
آموزش فتوشاپ با کتابی که گرفتم
کلاس شیرینی پزی هم می خوام از امروز برم. ساعت 5 کلاسش شروع می شه!!
آموزش مکالمه زبان انگلیسی که باز از امروز شروع کردم و یک درسش و آموزش دیدم. با استفاده از سی دی های آموزشی نصرت.
خوندن نهج البلاغه که فکر کنم یکی از واجبات برای من باشه...درس های مفیدی داره اگر به اعماقش فکر کنی.
اگر خدا خواست تصمیم دارم کلاس آشپزی هم برم. ببینم کی وقت می کنم.
خلاصه هزارتا برنامه انجام نداده دارم که تصمیم دارم همه اش و به نوبت یاد بگیرم....
تو این مدتی که زیاد به دیدنتون نیومدم فقط به دلیل همین شلوغی کارهام بوده. وگرنه همیشه به یادتون هستم. منتظر فرصت مناسب هستم که به دیدنتون بیام
تازه به همه اینا باید حضور همسرم و هم اضافه کنم که دیگه از همه این اینایی که گفتم مقدمتر هست و به هیچ وجه نمی شه نادیده بگیرمش!!!
موفق باشید....
جوونی!!
جوانی!
می گذرد
از پهنای آسمان!
سایه به سایه ثانیه ها
همراه با تند باد عمر
دل می تپد...
منتظر است
آغوش می گشاید...
مرگ
به رویش لبخند می زند!!!
...
این نوشته همینجوری به ذهنم اومد منم نوشتم...
با شنیدن آهنگ خاصی دلم هوای گذشته ها می کنه...زمان نوجوانی...یاد ایام قدیم به خیر...چیزی که گذشت بر نمی گرده...از لحظه لحظه های جوانیمون استفاده کنیم...خوش باشیم...به مشکلات بخندیم...به زندگی بخندیم...به همه چیز بخنیم تا دنیا به رومون بخنده!!!