یک چهارم از یک قرن کم نیستا!!!

روزا مثل باد دنبال هم میذارن. مثل یه چشم به هم زدن میگذرن. فکر کنم برای بار سوم یا چهارم باشه که اینجا تولدم و تو این روز اعلام می کنم. اما امسال برام خیلی فرق می کنه. از همین حالا که میگم ۲۵ ساله شدم احساس خیلی خوبی بهم دست نمیده. باورم نمیشه که یک چهارم از یک قرن و زندگی کردم. ولی به هر حال یکسال دیگه هم گذشت و من به عمرم اضافه شد. واسه یه زن(فقط بعضی ها!!!) شاید خوشایند نباشه که سنشو به همه اعلام کنه اما هیچ وقت از واقعیت که نمیشه فرار کرد.(البته من از این قرتی بازی ها خوشم هم نمیاد!!!).گرچه دلم واسه ۲۰ سالگیم تنگ میشه اما باید قبول کرد که همه در گذر عمر مثل هم هستیم و لااقل به این یکی تو تقسیم بندی سهم دنیا ظلم نشده. پس از لحظه لحظه اش لذت میبرم و می گم تولدم مبارک.همسری هم دیشب خواست سورپریزم کنه ولی جور نشد بنابراین دستش رو شد و قرار شد امشب برنامه سورپریز شدنم و اجرا کنه!(این لوس بازی های بچه گونه رو دوست دارم!!!) 

مبارک مبارک تولدم مبارک!!!