سفرنامه بندر عباس

پنج شنبه ۱۲ اردیبهشت بندر عباس بودیم. مراسم عقد دختر عمه جانم بود. بعد مراسم که زود هم تموم شد تصمیم گرفتیم که بریم گردشی تو شهر داشته باشیم. مقصدمون ساحل دریا بود که دقیقا رو به روی بازار ماهی فروشان قرار داشت. ولی بعد از گذشت چند لحظه از اومدنمون به این قسمت پشیمون شدیم چون به قدری بوی بد ماهی گندیده می اومد که نزدیک بود حالمون بد بشه. بعد از اون یه سری رفتیم مجمتع تجاری ستاره جنوب. واقعا جای شیکی بود ولی قیمت اجناسش به مراتب شیکتر بود!!! بعد تصمیم گرفتیم که بریم پارک غدیر(دولت) و شام و اونجا بخوریم و ساحل زیبای دریا رو از اونجا تماشا کنیم که متاسفانه بعد از شام هیچ کسی میلی به دیدن ساحل نداشت و همگی خونه رفتن و ترجیح دادن. خلاصه که من و احسان(داداشم) بالاخره درست و حسابی نتونستیم ساحل و ببینیم. اینقدر هم این احسان ما غرغر کرد که بیا و ببین. فکر کنم آخرش این آرزو به دلم می مونه که لحظه ای کنار ساحل زیبا قدم بزنم و صدف های جور و وا جور جمع کنم. لازم به ذکره که من شدیدا دوست دارم کلکسیونی از صدف ها رو جمع آوری کنم اما متاسفانه تا به حال موفق به همچین کاری نشدم.