من و دلتنگی هام

من آخرین رهگذرم 

تو این خیابون بلند 

دیر اومدم که زود برم 

دل به صدای من نبند... 

...... 

دلم واسه عکس گرفتن تنگ شده دلم واسه خوندن زبان انگلیسی تنگ شده. دلم واسه نقاشی تنگ شده. دلم واسه کتاب خوندن تنگ شده. دلم واسه دیدن طبیعت تنگ شده. دلم واسه وبلاگم تنگ شده بود. اصلا دلم واسه همه چیزای دنیا تنگ شده... 

راستش امروز دارم یه نفس راحت می کشم. کار موقتی که داشتم ۵شنبه تموم شد و رفت پی کارش. آخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش. 

از موقعی که از سر کار می اومدم مثل جنازه بی هوش می شدم و به هیچی نمی رسیدم. ولی حالا احساس میکنم یه عالمه وقت دارم تا به این چیزای دوست داشتنی برسم و خودم و سرگرم کنم. 

اینم از من و دلتنگی هام. فعلا بای تا بعد برسیم به های!!!!!