از اونجایی که من نبودم می گم!!

سلام به دوستای مهربونم.... 

وایی اینقدر دلم واسه اینجا تنگولیده بود که نگو....بر و بچ هم که ماشالا من و فراموش نکردن اساسی!!! 

اشکال نداره ما هم ایشالا جبران می کنیم!!! 

براتون بگم که این چند وقته اینترنتم درست و حسابی نمی گرفت منم بی خیالش شدم...حوصله هم نمی کردم ببرم درستش کنم...تا اینکه بالاخره بابا دیروز برد شرکت کامپیوتری و امروز هم من تحویل گرفتم و آوردم خونه. بعد هم با شوق و ذوق فراوون سیم های رابط و وصل کردم و باقی قضایا...

۴ آذر یک ضد حال اساسی خوردم ...واسه حج دانشجویی اسم نوشتم اما اسمم در نیومد...منم دلم می کشید برم حج اما گویا قسمت نبود آخه امسال اولین و آخرین باری بود که می تونستم اسم نویسی کنم برای حج...سال آخر دانشگاه همین معایب و داره دیگه!!!

دو سه روز پیش من و دوست جون واسه گرفتن جزوه یکی از استادا رفته بودیم جایی که موقع برگشتن آروم آروم پیاده روی می کردیم که یه هو یه ماشین سرعتش و آروم کرد و سرش و از شیشه بیرون اورد گفت سلام خاله ریزه پس کو قاشقت؟!!!...دیگه دوست جون از خنده منفجر شد!!! می گفت به عمقش فکر کن!! کجا ما مثل خاله ریزه هستیم!!بعد هم گفت بیا زودتر بریم می ترسم برگرده یه چیز دیگه بگه....ولی خدا رو شکر خبری از کسی نشد!!  

دیگه اینکه امتحانات نزدیکه و مثل یه کوه خیلی بزرگ جلوی چشمامه... 

همین دیگه...فعلا چیز قابل ذکر دیگه ای ندارم...راستی پست بعدی براتون یه عکس می ذارم کیف کنید...منتظر باشید با این سورپریز!!!

زود می آم...فعلا