یه شب با یه عروسی

دیروز و امروز امتحان داشتم. اولی سبز رنگ بود اما امان از دومی!!

دیشب عروسی دعوت داشتیم. فکر کنین عروسی تو شب امتحان!! اونم چی، وقتی که چند صفحه نخونده داشته باشی!! خلاصه که نصفی از تست ها رو شانسکی جواب دادم!!

حالا از عروسی دیشب براتون بگم!! از هر دو طرف دعوت داشتیم. از طرف خانواده عروس که کارت دعوت و برده بودن برای بابام چون بابام و می شناسن. از طرف خانواده داماد هم که خود داماد می شه برادر آقای همسایه امون. همه همسایه ها با هم جمع شدیم رفتیم. خلاصه که براتون بگم چه قدر بریز و بپاش بود تو این عروسی و چه قدر خرج های بی خودی!! شاید خواسته بودن پولداریشون بیشتر مشخص بشه!! صدای موزیک که دیگه گوش فلک و کر می کرد چه برسه به ما!! دیشب احساس می کردم دارم با این صدای وحشتناک ناشنوا می شم!! واقعا که اصلا رعایت نمی کردن!!! داشت گوشم سوت می کشید!!...

...

دو تا کتاب رمان از کتابخونه گرفتم که یکیش ایرانیه و یکی دیگه اش خارجی. نصف ایرانیه رو خوندم خوشم نیومد از این عشقولانه هایی هست که انگار دارن آب یخ می ریزن رو آدم!!! دومیش یه رمان خارجیه که در مورد زنیه که ناخواسته درگیر یه قتل می شه. این و رو جلد آخر کتاب خوندم. باید جالب باشه.