یه سه راهی عجیب!

چند وقت پیش همراه دوست جونم رفته بودم بیرون برای تکمیل تحقیق برای یکی از استادان.موقع برگشت سه تا پسر بچه جلومون سبز شدن که هر کدومشون یه بسته آدامس داشتن و می خواستن که ازشون خرید کنیم.اتفاقا چون من از اون آدماس ها که طعم موز هم داره دوست دارم خواستم بخرم.حالا از کدومشون؟تو سه راهی گیر کردم.منم که نمی خواستم دل هیچ کدومشون و بشکنم از هر کدومشون یه دونه برداشتم و پول و بهشون دادم.چنان ذوقی کردن کردن که بیا و ببین.دوست جون هم همینطور که بهم می خندید گفت بهار تو چه کارایی که نمی کنی!...منم گفتم که از اینکه دل هیچ کدومشون و نشکستم خوشحالم!...ولی به اینجا که ختم نمی شه که...کاش دولت یه فکری به حال این بچه ها بکنه...بعضی وقتا که واقعا قصد خرید نداری چنان بهت گیر می دن که تو هم مجبور می شی که ازشون خرید کنی.

پی نوشت:این پست وبلاگ گلدونه عزیز من و به نوشتن این خاطره تشویق کرد!